سلام سلام ستاره

از كجا شروع كنم......اين سواليه كه هميشه بعد از آپ نكردن طولاني مدت از خودم ميپرسم!

چهارشنبه 7 مهر جشن 15 ماهگي پسر عزيزم بود و من به مناسبتش كلي عكس و مطلب آماده كرده بودم ولي كمي گرفتاري برام پيش اومد و مهمترينش هم سرماخوردگي اميرپارسا بود كه فرصت برا نوشتن رو ازم گرقته بود خلاصه با چند روز تاخير اين مطلب رو ميذارم

اول از همه بگم از شيطنت ها و شيرين كاري هاي عسلك كه دل منو بابا و ماماني و خاله ها رو حسابي برده و خاله ها حتي يك روز رو نميتونن بدون نديدن شما بگذرونن و يا ما خونه ماماني هستيم يا اونا اينجا شما هم از اين بابت خيلي خوشحالي و تا خاله ها رو ميبيني انگار دنيا رو بهت دادن چنان ذوقي ميكني كه شادي رو تو تك تك سلولهات ميشه ديد.

خونه ماماني هم كه برا خودت پادشاهي ميكني و شيطنت و بازيگوشي ات براهه و حاضر نيستي به هيچ قيمتي شيطوني رو بذاري كنار حتي با هويج هم عوضش نميكني

 وقتي عكسهاي خودت رو تو كامپوتر ميبيني شرح واقعه رو ميگي مثلا با ديدن اين عكس ميگي به به

يا به اين ميگي خواب خواب(زير ب كسره بگذاريد)

 

راه رفتنات كامل شده و تو خونه مدام در حال راه رفتني از روزي كه برات كفش چراغدار (يا به قول خودت پا برق) خريدم خيلي بيشتر تشويق ره راه رفتن شدي و ديگه تو خيابون هم دوست داري راه بري بعضي اوقات هم از كالسكه پياده ميشي و كالسكه خودت رو هل ميدي البته منم مواظبتم

حتي تو خونه هم ميگي پا برق....... و بايد كفشت رو پات كنم تا راه بري الته به خاطر اين كار انقدر كف كفشت رو شستم كه چراغهاش خراب شدن ولي هنوزم بهشون ميگي پا برق!

 

اينجا هم جو كتوني پوشيدن شما رو گرفته بود ميخواستي هندونه رو شوت كني!

 

بيشتر روزها دوتائي يا با ماماني اينا ميبريمت پارك و شما هم كلي خوشحال ميشي از تاب بازي البته خودت تو خونه تاب داري ولي فكر كنم با بچه ها بودنه كه سر ذوقت مياره

 روز عيد فطر هم با آقا جون و بابا 4 تائي رفتيم فيروزكوه خيلي خوش گذشت هم به من هم به شما هم به بابا و انگار رفرش شديم منو بابا هم از ديدن خوشحالي شما (كه با ديدن گاو و ببعي حاصل شد) خوشحال شديم از اينكه پسرمون شاده و احساس شادي سر تا پاش رو گرفته اين حس رو بعد از رفتن به باغ وحش هم داشتي

اينجا هم از بابا خواستي ببردت پيش اون گاوه وقتي رفتين پيشش گاوه يهو اومد جلو و پاي شما رو ليس زد من فكر ميكردم الانه كه بزني زير گريه ولي ديدم به محض اينكه بابا كشيدت كنار ازش خواستي دوباره ببردت پيش گاوه!!!!!!

قربونت برم ماماني....... يه جا خوندم علاقه زياد بچه ها تو اين سن به حيوانات نشان دهنده هوش زياد شونه

 

يه روز آقاي تعمير كار اومد خونمون برا كار الكتريكي و بعد از رفتنش ديدم رفتي انبردست خودت رو آوردي و مهندسي ميكني ........فداي دستاي كوچولوت

 

بيشتر كارائي كه من انجام ميدم رو با دقت ميبيني و بعدش انجام ميدي از قبيل جارو زدن و لباس تا كردن و ... حتي يه روز كه از بيرون اومديم لباسم رو در آوردم و روي چوب لباسي آويزون كردم ديدم شما هم لباست رو دادي به من و با دست چوب لباسي رو نشون دادي گفتي ااااااا.....(با كسره بخونيد) يعنس لباس منم آويزون كن

وقتي من به گلدونا آب ميدم شما هم پارچ رو ازم ميگيري و الكي آّب ميدي!

يك بار هم كلوچه عصرونه ات رو خورد كردي ريختي رو زمين و من با ابراز ناراحتي شروع كردم به جمع كردنشون وقتي بردم ريختمشون توي سطل زباله ديدم داري دنبالم مياي و شما هم مقداري كلوچه كه جا مونده بود رو آوردي و ريختي توي سطل!

حتي گردنبند منو ازم ميگيري و ميگي بنداز گردنم! هلوي شسته با  گردنبند مامان

اينم پسر خياط!

موقع جارو كشيدن هم اولش سوارش ميشي و وقتي كار من تموم شد دسته رو از من ميگيري و كمي خودت جارو ميكشي حتي چند باري هم خونه ماماني اينا رو براشون جارو كشيدي فدات بشم آقاي با شخصيت

 

از آشپزي نگو كه هر بار كه من ميخوام آشپزي كنم وضعيت آشپزخونه ميشه اين!

 

 اوايل در كابينت ها رو ميبستم ولي الان باز ميذارم تا كمي سرگرم شي و منم بتونم غذا درست كنم

حتي وظايف مادرانه  رو هم از من ياد گرفتي مثلا يكروز كه داشتيم پف فيل ميخورديم چند تا برداشتي و بردي گذاشتي تو دهن اسبت

و يا يه روز كه تشنه ات شده بود وقتي من بهت آب دادم بعد از اينكه مقداري اش رو خوردي بقيه اش رو بردي گذاشتي دهن اسبت!

يك روز هم وقتي من مشغول كار خونه بودم ديدم چند تا از عروسكهات رو آوردي و داري سوارشون ميكني رو اسبت!

علاقه زيادي هم به تلويزيون پيدا كردي و البته بيشتر معتاد سي دي هاي بي بي انيشتن شدي و مدام دوست داري اونا رو تماشا كني(البته بيشتر از همه سي دي مزرعه مك دونالد) و با گريه و خواهش مدام ميگي بع بع بع مومومومو صبحها تا چشات باز ميشه ميگي مومومومو و اگر من خودم رو بزنم به خواب از تخت ميري پائين و كنترل رو مياري ميذاري تو دستم و ميگي مومومومومو ............!!!!

و اگه نزارم نتيجه اش ميشه اين

بيشتر اوقات من شكست ميخورم و نتيجه اش ميشه اين!

از اونجائي كه همه متخصصان اين امر ميگن روزي 1-2 ساعت بيشتر نبايد تلويزيون ببيني منم بيشتر اوقات ميپيچونمت! با بازي يا مي مي يا پارك يا خونه ماماني اينا! هر چند اونجا هم يادت نميره!

چند رو پيش وقتي بابا ديد كه انقدر بيقراري ميكني برا اون سي دي ما رو برد باغ وحش انقدر اونجا خوشحالي كردي كه نگو و نپرس تازه يه تجربه جديد هم اونحا پيدا كردي كه غذا دادن به حيوانات بود به اردكها پفك و پف فيل دادي و وقتي اونا سر غذا با هم دعوا ميكردن شما ذوق ميكردي و دوباره براشون غذا مينداختي و الانم اين برات تبديل شده به يه بازي .........بهت ميگم اميرپارسا برو به به بيار بديم به مينو مينو...... شما ميري يه خوراكي مياري و پرت ميكني و ذوق ميكني..... و من هم طبق معمول قربون صدقه ات ميرم......... براي ديدن عكسها به مطلب اميرپارسا در باغ وحش مراجعه كنيد 

تازه پسرم يكي از آگهي هاي فارسي وان رو حفظ شده !!!!!!!!!!! آگهي ساعت trust

 چند وقت پيش به پيشنهاد خاله مسيحا مامان مريمناز بانو رفتم رنگ انگشتي خريدم و ديگه تقريبا هفته اي دوبار با هم ميريم حموم و رو كاشي ها نقاشي ميكني البته هنوز در حد نقطه هست ولي اميدوارم روز به روز پيشرفت كني ديگه يه جور براش شرطي شده حموم رفتن مساوي با رنگ انگشتيه اگرم من يادم بره تند تند ميگه آياااااا..........آياااااااااا   يعني رنگ انگشتيه آريا

اينم چند تا عكس از اولين بازي با رنگ انگشتي

و منم يه حيوون كشيدم برات و گفتم اين چيه اميرپارسا و شما هم صداي الاغ رو در آوردي!

 

كلي كلمه جديد ياد گرفتي و جمله دو كلمه اي هم گاهي ميگي مثلا وقتي بابا خواب باشي دستت رو مياري ميذاري رو بيني ات و ميگي بابا خواب خواب

به توپ بعضي وقتا ميگي توووووو بعضي وقتا ميگي باااااااااا (يعني BALL از فوائد سي دي اولين كلمات كودك بي بي انيشتن)

به باز كردن درب هر چيز و يا خوراكي ميگي باااااااا البته به بستن هم ميگي باااااااا به بادكنك ميگي ببببااااااا(به معني باد البته ابن با، با اون با فرق فوكوله......) بعضي وقتا هم بهش ميگي فووووو(يعني فوت)

صحبتهاي ما رو كاملا درك ميكني وقتي ميگم صندلي خاله(صندلي كه خاله جونت برات خريده)  رو بيار ميري و از اتاقت مياريش

جكي جيل رو يادتونه خيلي دوستشون داره خودشم يه خرس داره كه فكر ميكنه همون جيله!

 و يا هر چيز ديگه مثلا ...كنترل رو بده.... يا ليوان رو بده..... قاشق رو بيار...... برو از بابا به به بگير....... موبايل من و بابا رو از هم تشخيص ميدي و گوشي هر كس رو ميدي به خودش.......ماتيك رو خوب ميشناسي و نوع استفاده اش رو هم بلدي!!!!!! ميدوني از زماني كه كامپيوتر روشن ميشه تا وقتي كه آهنگ استارت ويندوز نيومده نميشه كاري انجام داد تا اون آهنگ رو شنيدي مياي دستت رو ميذاري رو موس! يه موس داشتم كه شبيه آكواريوم بود وقتي كامپيوتر رو روشن ميكردم ميرفتي مياورديش و ميزدي به پورت يو اس بي و ميگفتي......برق........ انقدر بهش ور رفتي تا خراب شد!

 

شبها هم كه با بابا فوتبال بازيتون به راهه و يكبار هم بهش لائي زدي!..... اي ول....

آخه شيطون پشت بوفه چيكار ميكني!

اينا هم دو تاَ عكس پانوراما هنر خاله جونت

اميرپارسا و ساقه طلائي!

 

 

7 مهر هم رفتيم بهداشت خدا رو شكر قد و وزنش هم خوب بود

نمودار قد

نمودار وزن

پايان

ممنون از اينكه به ما سر زدين