سلام
روز جمعه 9 مهر سه تائي رفتيم باغ وحش
شما خيلي آقائي به خرج دادي و كلي بازي كردي برا مينو مينو ها غذا ريختي (مينو مينو در زبان اميرپارسا چند تا معني داره يكي گربه و ديگري هم انواع پرنده و يكي هم ماهي شايد از اين بعد هم زياد تر بشن كه اميرپارسا به اردك ها غذا داد) پفك و پف فيل چون اونجا چيز ديگه اي يافت نشد فقط تونستيم اينا رو بخريم(البته خودمونيم پفك رو ترجيح ميدادند) نمي دونيد پسرم چه ذوقي ميكرد وقتي پرت ميكرد و اونا ميدوئيدند و همه ديگه رو هل ميدادند اميرپارسا غش ميكرد از خنده كه اينا دارن دعوا ميكنن!
خلاصه اينكه كلي ديد و شنيد و بازي كرد و تا جائيكه ميتونست صداي اونا رو در مياورد باباش باورش نميشد اميرپارسا انقدر احساساتي باشه!
اميرپارسا و آقا خرسه
اميرپارسا و آقا پلنگه
اميرپارسا و شغال
اينجا گير داده بود كه بره بچسبه به قفس شغال فكر كرده بود اينم مثل پرنده ها اهليه!
اميرپارسا و شتر
اينم شتر تكي از يه زاويه ديگه
اميرپارسا و آهو ها
اميرپارسا و گوزن
اينم حيوان مورد علاقه اميرپارسا آقا خره
اميرپارسا و مينو مينو
از اونجائي كه كانگورو نداشت مجبور شديم با مجسمه اش عكس بندازيم
پايان
پي نوشت : الان خبردار شدم يكي از بهترين دوستاي دانشكده ام رفته اتاق عمل تا دختر گلش ديانا جون رو بدنيا بياره ايشالا هر دو شون سالم باشن و دينا گل خانومي كنه و تو اين روزهاي حساس به مامانش روحيه بده بوس واسه عسل خاله اينم وبلاگ گلم